چیزی را بسماجت مطالبه کردن و خواستن، مثال: فلان اصرار دارد نجاری بیاموزد. (از فرهنگ نظام). ثبات داشتن و سماجت داشتن. مصر بودن. (ناظم الاطباء). پافشاری داشتن
چیزی را بسماجت مطالبه کردن و خواستن، مثال: فلان اصرار دارد نجاری بیاموزد. (از فرهنگ نظام). ثبات داشتن و سماجت داشتن. مصر بودن. (ناظم الاطباء). پافشاری داشتن
امانت داشتن: چنین گفت مر سام را شهریار که از من تو این را به زنهار دار. فردوسی. برفت و بماند این سخن یادگار تو این یادگارش به زنهار دار. فردوسی. به گستهم گفتش که زنهار دار ندیدم چو بیژن بدین روزگار. فردوسی. به زنهار گیتی مده دل نه رازت که گیتی نه راز و نه زنهار دارد. ناصرخسرو. رجوع به زنهار و زینهار و ترکیبهای این دو کلمه شود
امانت داشتن: چنین گفت مر سام را شهریار که از من تو این را به زنهار دار. فردوسی. برفت و بماند این سخن یادگار تو این یادگارش به زنهار دار. فردوسی. به گستهم گفتش که زنهار دار ندیدم چو بیژن بدین روزگار. فردوسی. به زنهار گیتی مده دل نه رازت که گیتی نه راز و نه زنهار دارد. ناصرخسرو. رجوع به زنهار و زینهار و ترکیبهای این دو کلمه شود